loading...
عاشقونه های من و آقاییم
عسل بازدید : 4 جمعه 15 آذر 1392 نظرات (0)

اگه خدا بخواد و این گشادی محترم اجازه بدهزباناومدم که دیگه بنویسما.خیلی وقته  وبلاگ خونی میکنم.اما دیگه دوس داشتم جایی باشه که بتونم راحت حرفامو بگم.الان آقاییم کنارم لالا کردهماچقربونش برم که تا سرشو میزاره خواب 7پادشاه میبینه.اما من جغدم به قول آقاییمنگرانهوا سرد شده دیروزم که برف اومد سرما خوردم من طفلکینگرانبه خاطر همین به آقاییم گفتم امشب نمیتونم چشمکاونم خوابید فداش بشم آقاییم گناه داشت اما چاره ای نبود دیگهناراحتشب جمعش خراب شدکلافهامشب آبجی 2 با شوهرش و آرتین جونم اومدن خونمون.من عاشق این خواهرزادمم.نانازی خاله دلم واسش تنگ شدقلبمنم تندی رفتم بورانی سیب زمینی درستیدم .خوشمزه شده بود.کلا دوس ندارم زیاد سخت بگیرم آخه اونجوری هم خودم معذبم و هم مهمونم .همین باعث میشه رابطه ها کمرنگ شه.بعد از ظهرم از سر کار رفتم خونه مامیم.آبجی ها و زنداداشمم اونجا بودن.دیگه فعلا همینا

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من خانوم خونه و آقاییم 8.5.90 عقد کردیم.یه ازدواج سنتی .عاقلانه ازدواج کردیم و به امید خدا عاشقانه زندگی میکنیم.زندگیمون هم تلخی داره هم شیرینی.اما واسه رسیدن به آرزوهامون میجنگیم.8 تیر ماه 92 بعد از رویایی ترین عروسی دنیا اومدیم خونه خودمون. خانوم خونه :28/2/1369 آقای خونه:12/10/1362 ورود آقایون مــــــــــــــــمنـــــــــــــــــوع به شـــــــــــــــــــــدت هرکسی دوس داشت منو با اسم عاشقونه های من و آقاییم بلینکه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 9
  • بازدید کلی : 114